بایگانی
استاتوکوی من:میان ترم ها از این هفته شروع میشن ومن تا الان حتی یک صفحه درس نخوندم مثل همیشه شب امتحان ولی تصمیم داشتم واقعااین ترم درس بخونم ولی الان نزدیک سه یا چهار هفتست که پشت سر هم
عروسی دعوت می شم بابا اجازه بدین نفس تازه کنم تو بعضی از عروسی ها واقعا دل آدم می گیره و دوست داره زود تر عروسی تموم بشه و به خونش برگرده همش فکر می کنم آخرش که چی با هر یک اتفاق از یک دوران وارد دوران دیگه می شیم و به مرگ وپیری نزدیکترخوب بعدش یا جهنم یا بهشت وای فکر کنم دارم افسردگی می گیرم
حادثه ی عشق
ای که از حادثه ی عشق چنین شعله وری
کاش یک روز مرا با خود از اینجا ببری
چه بگویم که دری سوی دلم باز کنی
حرف من در دل سنگ تو ندارد اثری
این همه پنجره ی باز تو داری اما
باز از روزنه ی بسته به من می نگری
چه بگویم که پس ازآن همه خوبی اما
آتش عشق تو با ماست ,دلت با دگری
راستی اگه خواستید به شهر زنجان یا اردبیل خلاصه این طرفا بیاین حتما لباس گرم بردارین واقعا سردشده برای بار دوم شهر زنجان سرما خوردگی رو به من هدیه داد
 
نوشته ی شباهنگ در دوشنبه, آذر ۱۳, ۱۳۸۵ | لینک |