بایگانی
بی عنوان

چقدر بد احساس می کنم بعضی ها امام حسین رو بیشتر از خدا دوست دارن .نماز نمی خونن ولی ... امام حسین عاشق خدا بود به خاطر اون همه زندگیش رو زد زمین و فدا کرد ؟
دلم برای بعضی از بلوگ اسپوتی ها تنگ شده چرا نیستین مخصوصن ریشمیز
 
نوشته ی شباهنگ در سه‌شنبه, بهمن ۱۰, ۱۳۸۵ | لینک |
یه کلنگ بر دارید پاسارگاد رو بزنید خراب کنید
یه کلنگ بر دارید پاسارگاد رو بزنید خراب کنید انگار از اول وجود نداشته مگه مهم به تاراج رفتن هویت های ملی اصلا مهم نیست می دونید چی مهم فیلتر کردن وبسایت هایی که از اثار ملی همایت می کنند و سعی می کنند رفتارهای ایده ال رو نهادینه کنند مهم اینه که اگه یه وقت خدای نکرده یکی از وبلاگا انتقادی به حق کرد نابود بشه اصلا می دونید در کل چی مهم هر چه که کد خدای ره می گه حقیقت محض و بقیه...باور کنید من عاشق ایرانم و دوستش دارم!!!
حالا یکی به من بگه چادر سر کردن خیلی چیز عجیبی هر کس اعتقادات خاص خودش رو داره محرمی گفتن عاشورایی گفتن با روزای معمولی فرق داره .
اسم وبلاگم رو عوض کردم چون اولن کوتاه ودومن مفهوم بهتری داره شباهنگ یعنی زنگوله ی کاروان شب
 
نوشته ی شباهنگ در دوشنبه, بهمن ۰۹, ۱۳۸۵ | لینک |
یه دل شکسته

ادما به بودن همدیگه عادت می کنندو به نبودنشون هم بلاخره عادت می کنند ولی بعضی وقتا خیلی سخته همه چی تموم میشه میره حالا یا سخت یا اسون فقط ای کاش وقتی ادما از هم جدا میشن برای همدیگه یادگاریشون یه دل شکسته نباشه .راستی من نمی تونم برای اقا سعید هارد... کامنت بذارم از همینجا ازشون تشکر می کنم
 
نوشته ی شباهنگ در شنبه, بهمن ۰۷, ۱۳۸۵ | لینک |
سکوت
خیلی ناراحتم امشب حرفی برای گفتن نیست اگه هم باشه بهتره فعلا سکوت کنم
 
نوشته ی شباهنگ در پنجشنبه, بهمن ۰۵, ۱۳۸۵ | لینک |
موضوع جالب
یه موضوع جالب اگه می خواید چهره ی واقعی دختر ها و پسر ها رو ببینید مخصوصا دخترهایی که انگاربا جعبه ارایش تصادف کردن روزهای امتحان وقت خوبی برای این کاره من از این بابت خیالم راحت. من عاشق محرم هستم شما چه طور حتما شما هم حال من رو دارید

راستی این وبلاگ رو بخونید دزدیده شده از مرد تنها
از حسین تا حوسین
 
نوشته ی شباهنگ در پنجشنبه, بهمن ۰۵, ۱۳۸۵ | لینک |
پروانه ای دیگر سوخت
این محرم اولین محرمی که سید زاکرمیان ما نیست واقعا جای سید زاکر و مداحی هاش خالی به حالش غبطه می خورم برای ترکا رفتنش خیلی سخت بود خدا رحمتش کنه
 
نوشته ی شباهنگ در سه‌شنبه, بهمن ۰۳, ۱۳۸۵ | لینک |
مامان جان 20 میشم
خداوندگارا!
زتخت فلک پایه ی آسمان ها دمی سوی این بحر بی اب رو کن
زمین راازاین سایه های شیاطین جنین درجنین کین بکین رفت وروکن
سیاهی شکن چنگ فریادها رابچشم سکوت سیاهی فرو کن!
که تا زیرورو اسمانت نسازم زمین را به نفع زمان زیرورو کن
کارو
ساعت 8 سر جلسه ی امتحان طبق معمول ردیف اول دقایق اخر امتحان الهام بنویس دیگه اخه من خودم هم می خوام تقلب کنم سارا چی یه بار دیگه بگوووخاک بر سرت کری مگه .نمی تونم بلند تر بگم .گردنم درد گرفت الهام :بگو دیگههههههههههه خوب
بابا گیج انگار بنویس اااااااا ورقم کو؟؟ ورقم رفته بود رو هوا اقای بازرس:هر دو را تقلب محسوب کنید بله 2 دور خونده بودم جهنم معدل.دلم از این بیشتر سوخت: الهام دیدی اگه گیج بازی در نمی اوردی من الان اینهمه ناراحت نمی شدم وا به من چه می خواستی مراقب باشی. جلو تو نگاه می کردی ای خدا من دردمو به کی بگم بی معرفتی تا چه حد. مامان:سلام عزیزم خسته نباشی امتحانت رو خوب دادی 18/19 میشی نه اره بد نبود مامان جان 20 میشم
 
نوشته ی شباهنگ در دوشنبه, بهمن ۰۲, ۱۳۸۵ | لینک |
ساده است نوازش سگي ولگرد

ساده است نوازش سگي ولگرد
شاهد آن بودن كه چگونه زير غلتكي ميرود و گفتن كه «سگ من نبود»

ساده است ستايش گلي
چيدنش و از ياد بردن كه گلدان را آب باید داد

ساده است بهره جوئي از انساني
دوست داشتن اش بي احساس عشقي
او را به خود وانهادن و گفتن كه: ديگر نميشناسم اش

ساده است لغزش هاي خود را نشناختن
با ديگران زيستن به حساب ايشان و گفتن كه من اينچنينم

ساده است كه چگونه مي زييم
باري
زيستن سخت ساده است
و پيچيده نيز هم

گرفته شده از وبلاگ گاو مش حسن
گاهی وقتا ادم دلش می خواد یه حرفی بزنه ولی نمیشه نمی تونه تو این فکر بودم که چی بگم تا کمی از ناراحتیم کم بشه که این متن به چشمم خورد
راستی هر وقت درساتون رو نخوندید و امتحان داشتید می تونید از این بهانه ها برای ننوشتن وبلاگ خود استفاده کنید سرما خوردگی و یا فوت بستگان یا خراب بودن کامپیوترو خیلی چیزهای دیگرهاهااااا
 
نوشته ی شباهنگ در یکشنبه, بهمن ۰۱, ۱۳۸۵ | لینک |
تاثیر وبلاگ نویسی در امتحانات
به قدری پای این کامپیوتر نشستم در جواب سوال امتحانی به جای جمله ی از طریق تبادلات الکترونیک نوشتم از طریق تبادلات لینک اینم تاثیر وبلاگ نویسی در امتحانات
 
نوشته ی شباهنگ در شنبه, دی ۳۰, ۱۳۸۵ | لینک |
چند روز پیش یکی از دوستانم که خارج از ایران گفت ساراتو ایران ادما همدیگه رو دوست ندارن کم کم داره باورم میشه که نازی راست میگه نمی دونم والا .


بلاخره ازادی بیان کار خودش رو کرد
 
نوشته ی شباهنگ در شنبه, دی ۳۰, ۱۳۸۵ | لینک |
تنبلهاي عزيز

تنبلهاي عزيز توجه فرمائيد راهكار هاي جديد رسيد : 1. روزها استراحت كنيد تا شبها بتوانيد راحت بخوابيد. 2. در نزديكي تختتان صندلي راحتي بگذاريد، تا اگر از خواب بيدار شديد، روي آن بنشينيد و استراحت كنيد. 3. خوابيدن به نشستن، نشستن به ايستادن، ايستادن به راه رفتن الويت دارد. 4. جايي كه مي توانيد بنشينيد چرا مي ايستيد. 5. كار امروز را به فردا موكول كنيد و كار فردا را به پس فردا. 6. اگر حس كار كردن به شما دست داد، كمي صبر كنيد
امروز اولین امتحان رو دادم
 
نوشته ی شباهنگ در پنجشنبه, دی ۲۸, ۱۳۸۵ | لینک |
تقلب

در مورد تقلب در امتحانات باید بگم اگر خیلی عالی هم خونده باشم بازم دوست دارم تقلب کنم خیلی مزه ی خوبی داره تا این سن نتونستم درست حسابی تقلب کنم همیشه سر جلسه ی امتحان جای بدی شماره صندلیم رو می چسبونن حقشون همینه مگه با ادم پدر کشتگی دارن تا جایی که امکان داره سخت می گیرن و من تا جایی که می توانم تقلب می کنم . خوب از اینا گذشته همه ی وبلاگ نویسان عزیز موضوعات جالبی برای مطرح کردن پیدا می کنند ولی هنوز در وبلاگ گردی هام مطلبی راجع به محرم ندیدم
 
نوشته ی شباهنگ در چهارشنبه, دی ۲۷, ۱۳۸۵ | لینک |
روزوصل دوستداران یادباد یادبادآن روزگاران یادباد
وقت امتحانات و فرصت کم
 
نوشته ی شباهنگ در چهارشنبه, دی ۲۷, ۱۳۸۵ | لینک |
فقط می خوام بگم تو رو خدا به صمیمی ترین دوستانتون هم دل نبندید باورم نمی شه به خاطر یه پسر باهام قهر کنی شباهنگ بعد 11 سال من تنهاییاتو پر کردم اما تو من و با تنهاییام رها کردی از دستت ناراحت نیستم فقط موندم بدون تو چیکار کنم
 
نوشته ی شباهنگ در دوشنبه, دی ۲۵, ۱۳۸۵ | لینک |
نمی دونم درس بخونم یاکارایدیگه انجام بدم 28 امتحانات شروع میشه و من هنوز 3 تا از کتابامو نخوندم کسی پیشنهادی نداره؟
 
نوشته ی شباهنگ در شنبه, دی ۲۳, ۱۳۸۵ | لینک |
حرف دل

زندگی پر از حادثه هاست تلخ و شیرین
پر از معنای شکفتن در میان خارهای بی رحم در میان گلهای وحشی
با وجودسرما و حیوانات
مهم نیست مهم اینست که تو باشی بمانی لبخند بزنی
سارا
 
نوشته ی شباهنگ در جمعه, دی ۲۲, ۱۳۸۵ | لینک |
نامه ای به خدا"کارو"
نامه ای به خدا"کارو"
پروردگارا!
کاش اجازه می دادی از درگاه مقدست بخواهم که برای نجات بشر قرن ما, هر چه زود تر تصمیم بگیری….
تمام دریچه های امید, بروی سر نوشت انسان قرن ما , بسته است....
سنگینی سنگها وصلیبها, پشت گورستان ها را, در هم شکسته است …
خواهش می کنم , خدا…زود تر… هر چه زود تر تصمیم بگیر…
چرا که روح بشریت _به مفهوم وسیع کلمه_خسته است…
من نمی دونم چه کسایی وبلاگم رو می خونن دیگه فرقی هم نمی کنه مدتیست که فکر می کنم برای من خیلی راه مونده تا بخوام چیزی بنویسم واینکه ایا از دنیای وبلاگ نویسی باید خداحافظی کنم یا نه هرچند برام خیلی سخت و دور از ارزوهام است.شاید به دلیل اینه که یکی از انگیزه های مهم ازبین رفته.نمی دونم هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیدم .این چند روز که نبودم به دلیل از دست دادن یکی از دوستان عزیزم بودکه برای همیشه ما رو ترک کردخوشا به حالش و خدایش بیامرزد.
 
نوشته ی شباهنگ در پنجشنبه, دی ۲۱, ۱۳۸۵ | لینک |
طنز ملکه مادر
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستن .قابل نبودن .یک روزی خودشان پشیمان می شوندوچراغ بر می دارندودنبال ما می گردند!سلطان خوب است مثل سلطان زاپن که مردم مثل بت او را می پرستندونه این که در مملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند وبگویند مرگ بر شاه!بیچاره محمد رضا رفته بود بالای سر تظاهر کنندگان میدان شهیاد(آزادی کنونی)و انجا انقدرصدا زیادبود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم می گویندمرگ بر شاه!ما خودمان پیش قدم کشف حجاب شدیم.من و اشرف و شمس با سر های بازوبدون چادروچاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم اما مردم به جای انکه از ما تبعیت کنندنسبت های ناجوربه ما دادند واشعار جلف در هجوماسرودندوچه کارهاکه نکردند!خبرهای مربوط به اعدام روسای دولتهای گذشته و ماموران دولتی و ارتشی و مستخدمین ساواک ودربارروی من اثرات بدی گذاشته.لابداگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام می کردند؟؟؟!!!عباس قره باغی که مابه او عباس پشگل می گفتیم همیشه بوی پهن و پشگل وسرگین اسب واسترمی داددربین افسران هم جزوبی سوادهابود.محمدرضادست این ادم راگرفت واورابالاکشیدوکردرئیس ستادبزرگ ارتش."خاطرات تاج الملوک"
 
نوشته ی شباهنگ در جمعه, دی ۱۵, ۱۳۸۵ | لینک |

گر جای من غیری گزیند دوست ,حاکم اوست/حرامم باد,گرمن جان به جای دوست بگزینم
به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و اهم/که او در وادی هجر تو شبها بود همراهم
من قامت بلند تو را در قصیده ای /با نقش قلب سنگ تو تصویر می کنم
 
نوشته ی شباهنگ در پنجشنبه, دی ۱۴, ۱۳۸۵ | لینک |
عاسقانه

عاسقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام ز الودگی ها کرده پاک
این تپش های تن سوزان من
اتشی در سایه مزگان من
ای زگندم زار ها سر شار تر
ای ز زرین شاخه ها پر بار تر
ای دربگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگرزدردی بیم نیست
هست اگر,جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
های هوی زندگی در قعر گور
ای دو چشمانت چمن زاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
تقدیم به مخاطب احتمالی
 
نوشته ی شباهنگ در چهارشنبه, دی ۱۳, ۱۳۸۵ | لینک |
از دست دخترها خیلی عصبانی هستم . منتظر بودم سرویس پر بشه دو تاازدانشجوهای پسر سوارسرویس شدن همچین با صدای بلند و با هیجان درباره ی دوتا دخترکه توخوابگاه سریه پسربا هم دعواکردن و یکی از دخترا حالش بد شده بردنش بیمارستان صحبت می کردن که همه متوجه شدن.و من در برابرهر یک جمله یک کیلو خجالت می کشیدم.می خواستم بگم اتفاقا چند روز پیش جلوی در دانشگاه دو تا پسر به خاطر یه دخترافتاده بودن به جون هم اما زبان به دهان گرفتم و خفه شدم . من نمیفهمم ایا ارزش این همه تحقیر رو داره؟؟؟!!!
 
نوشته ی شباهنگ در سه‌شنبه, دی ۱۲, ۱۳۸۵ | لینک |