بایگانی
عاسقانه

عاسقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام ز الودگی ها کرده پاک
این تپش های تن سوزان من
اتشی در سایه مزگان من
ای زگندم زار ها سر شار تر
ای ز زرین شاخه ها پر بار تر
ای دربگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگرزدردی بیم نیست
هست اگر,جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
های هوی زندگی در قعر گور
ای دو چشمانت چمن زاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
تقدیم به مخاطب احتمالی
 
نوشته ی شباهنگ در چهارشنبه, دی ۱۳, ۱۳۸۵ | لینک |