بایگانی
undefined undefined ماه undefined
چقدر بده که وقتی میری دانشگاه هر کی که تو سالن دانشگاه بروبر به ادم نگاه کنن
چقدر بده که وقتی داخل کلاس میشی بازم برو بر به ادم نگاه کنن
چقدر بده که وقتی متوجه نیستی تو سالن یا محیط دانشگاه یکی بهت خیره بشه
چقدر بده که وقتی دوست پسر نداری بگن حتمن دوست پسرش تو این دانشگاه نیست
چقدر بده که وقتی برای گرفتن دفترت مراجعه میکنی همه فکر کنن منظور دیگه ای داری
چقدر بده که وقتی با کسی حرف نمیزنی بگن ادم خود خواه یا مغروری
چقدر بده که وقتی می خوای از استاد سوال کنی همه برگردن و بهت نگاه کنن
چقدر بده که وقتی دوستات دوست پسرپیدا می کنند دیگه باهات نمی گردن
چقدر بده که استادا بی خودی از ادم تحقیق بخوان
چقدر بده که تو یه روز سه تا میانترم داشته باشی
چقدر بده که تو دانشگاه بعضی هامثل کنه اویزونت بشن
چقدر بده که صبح زود از خواب پا شی خودت روبکشی تا زود سر کلاس حاضر شی اون وقت استاد نیم ساعت دیر تشرف بیارن
چقدر بده که استاد دست ما رو به جا دستگاه کپی اشتباه بگیره
چقدر بده که استاد همش از من بدبخت سوال کنه البته بعضی هاشون
چقدر بده که همیشه راه برگشت به خونه رو تنهایی بیای
چقدر بده که مشکلات درست وقت امتحانات پیداشون میشه
چقدربده که اخرین دوست صمیمیت که 11 سال باهاش دوست بودی داره داره میره
چقدر بده که امتحانات داره میاد و من درس نخوندم
 
نوشته ی شباهنگ در دوشنبه, آذر ۲۷, ۱۳۸۵ | لینک |