بایگانی
آفتاب می شود
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره اب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست افتاب می شود
نگاه کن.
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام اسمان من
پر از شهاب می شود
تو امدی ز دورهاودورها
زسرزمین عطرهاونورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها, زابرها,بلورها
مرا ببرامیددل نواز من
ببر به شهر شعرها و شور ها
به راه پرستاره می کشانیم
فراتراز ستاره می نشانیم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سر رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های اسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان,به بی کران, به جاودان
کنون که امدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریربوسه ات
مرا بخواه درشبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره اب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
بهروی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و افتاب می شود
 
نوشته ی شباهنگ در چهارشنبه, آذر ۲۹, ۱۳۸۵ | لینک |