بایگانی
undefined undefined ماه undefined
تا دلم می خواست گریه کردم
گشته ام غنچه ی زاری که به صحرای سکوت
غیر مشتی لجن و خارخریدارم نیست
یواشکی دیروز رفتم قبرستون سر خاک دوستم تا دلم می خواست گریه کردم کسی کاری نداشت که چی شده چرا گریه می کنی هوا داشت تاریک می شد پا شدم بیام می خواستم زود تر برگردم غافل از این که مقصد اخر منم تو این دنیا یکی از اون چاله هاست .خواهشن هر کی کامنت میذاره ادرس وبلاگش رو هم بگه. اقای پاپتی نیستیدمرد تنها هم اومد
 
نوشته ی شباهنگ در یکشنبه, بهمن ۲۹, ۱۳۸۵ | لینک |